کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا حق پرست     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

غصه ات ای ملک سوخته پر سنگین است          گریه ام روز و شب وشام و سحر سنگین است

کس زمن بــعــدِ تو بر صبــر توقع نکند         بشکند چون که کمر، درد کمرسنگین است


با عـلی حرف بزن تا که نگویند به هــم          بـا علیمثل همه فـاطـمه سرسنـگین است

رمقی نیست که حرکت بدهی جسمت را          نـتـوانـی بــزنی بال که پر سنـگین است

تـک و تـنـهــا وسـط راه رهـایــم نکـنی          راهزن پر شـده و بار سـفر سنگین است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایرادات محتوایی و به دور از واقعیت بودن حذف شد

بانویم، هست یقینم که ترا چشم زدند                   وضع و حال تو بگوید که نظر سنگین است

همه با دیدن روی تو چنین می گفتند             دست آنکس که تو را زد چه قدر سنگین است.

زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اصغر ذاکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک مشت خاک روی تویک مشت برسرم          بــاور نمیکنم که تــویــی در برابرم

دیوانه کرده است مرا داغ روی  تـو          پیـچـیـده در تـمامی من ای مـعـطرم


خیرالنساء و دفن غـریبانه؟ وای مـن          مظلومه ای شبـیـه علی ماه بی حـرم

بارفتن تو زلــزله ای در تـنم نشست          با اینکه من هنوز همان مرد خیـبرم

هر باردر جواب چطوراست حالتان؟          بیمار و زرد و تب زده، گفتی که بهترم

خون گریه از سراسر من میچکد ولی          با سیـل اشک راه به جایـی نمی برم

شاید اگر که روضه بخوانم سبک شوم          اما نـه بــاز راه به جـایـی نـمـی بـرم

دل کندن از تو سخت ترین کارعالم است          یک مشت خاک روی تویک مشت برسرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد

دیوانه کرده است مرا عطر وبوی تو                     پیچیده در تمامی من ای معطرم

زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین رستمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

فـاطـمـه، فــاطـمـۀ دورۀ پـیـغـمبر نـیـست           یا نه! این فـاطمه آن فاطمۀ حیـدر نیست

چه سوالی ست که می پرسی؟ علی جان خوبی؟           من کجا خوبم اگر حال شما بهـتر نیست


غیر از این دردِ حجابی که گرفتی از من           بستری بودنت آن قدر عذاب آور نیست

فـضـه می گـفـت بـیـایـیـد غــذا آمـاده ست           زینبت گـفـت نـمـی آیم اگـر مادر نیست

گریه آور شده این آمد و رفتی که مراست           وای از این خانه که دارای در دیگر نیست

: امتیاز

زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

من هستم و خیـالــم و حال و هـوای تو          صبـح نـخـفـتــن از غــم تلخ عـزای تو
از دیشبی که خاک تو را ریختم به سر          گــریــان نشسته ام به سر خاک پای تو


خوابم نمی برد به خدا، گریه کن برام            ای لای لای هر شب من های های تـو

یادش بخیر بسترت آن گـوشه ی اتـاق            حــالا میان خــانه چه خالیست جای تو
ققنوس پـر کشیده ی بی بــازگشت من            رفتی و ســوخت لانه ام از ماجرای تو
دیــروز در مـشـایعـت آخــریــن نگـاه            گـفـتــم به حـکــم عشق بمیـرم برای تو
اما بنفشه زار عــلــی با هـمـه وجــود            مــانــدم به پــای بـی کسی بچه های تو

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند          بلـبل به خـسته جانی من گـریه می‌کند

ازبس که هست غم به دلم، جای آه نیست          مهـمان به میـزبانی من گـریه می‌کند


از پا فـتـاده پا و ز کار اوفـتـاده دست          بـازو به نــاتـوانـی من گـریـه می‌کند

گــل‌هـای من هنــوز شکـوفا نگشته‌اند          شـبـنـم به بـاغـبـانی من گـریه می‌کند

در هـر قـدم نشـیـنم و خیـزم میان راه          پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند

گردون، که خود کمان شده با چشم ابرها          بـر قـامـت کـمـانـی من گـریه می‌کند

این آبشار نیست که ریزد که چشم کوه          بر چهــره‌ خــزانی من گــریه می‌کند

فــردا مــدیــنـه نـشـنـود آوای گـریه‌ام          بر مــرگ نـاگـهـانی من گریه می‌کند

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

این روضه ها امروز وفردا کردنش سخت است          باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است

لکنت گرفـته پلک تو در بین آن کوچه         این راز سربسته ست افشا کردنش سخت است


چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته          مقداد می دانست که وا کردنش سخت است

دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت          فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است

حالا که داری خواهشی تابوت می خواهی؟          اسباب مرگ تو !؟ مهیّا کردنش سخت است

با غسل زیر پـیرهـن فـکر علی بودی          زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

داغ کبود کـوچه هــا آنـقدر روشن بود          فهمید دست فتنه، حاشا کردنش سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

بر خلاف تصومر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با غسل زیر پـیرهـن فـکر علی بودی          زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عشق یعنی دل سپـردن در الست             از می وصل الهی مـستِ مست

عشق یـعـنــی ذكر نــاموس خـدا             یا علی گفتن به زیر دست و پـا


عشـق یـعـنی جـلـوۀ صـبـر خــدا            شــرم ایــوب نـبـی از مـرتضی

عشق بر دلـداده فــرمان می‌دهـد             عاشق جان داده را جان می‌دهد

عشق باعث شد كه دل سامان گرفت              پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عـشـق یـعـنـی انـقلاب فــاطــمـه             از كــبـودی چـشــم تـار فـاطمه

عشق یعـنی عـشق نــاب فـاطمـه             بـیت الاحــزان خــراب فــاطمه

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز تربت گــل او بــوي سـيـب مي آيد         زقــبــرفــاطمه بوي عجيب مي آيد

صداي هق هق يك ابر خستــه و تنها         صــداي بــارش امن يجيب مي آيـد


صداي كيست كه آهسته اشك ميريزد؟         صــداي گريه مردي غـريب مي آيد

علي ست اين كه رود برمزار فاطمه اش         مــريض عشق كنــار طبيب مي آيــد

عجيب نيست كه آتش بگيرداين دريا         كه بوي سوختن از يك حبيب مي آيد

: امتیاز
نقد و بررسی

پیراهن اضافه نداری عوض کنی                   پس بر لباس خونی خود اعتنا مکن

زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیل مفاعیلن مفاعیل مفاعیلن قالب شعر : غزل

بریز آب روان اسما، ولی آهسـتـه آهسته           به جسم اطـهــر زهرا ولی آهسته آهسته

بریزآب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن           تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهـسته


ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش           توخود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته

همه خواب وعلی بیدار، سرش بنهاده بردیوار           بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته

حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم           بنالید ای عـزیزانم، ولی آهسته آهستـه

بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب           بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته

روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او           کـنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آهسته می شوید یگانه هـمسرش را        با آب زمـزم آیـه هـای کـوثـرش را

آهسته می شوید غریب شهر یثرب        پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را


تنها کـنـار نــیـمه های پیـکـر خود        میشوید امشب نیمه های دیگرش را

آهـسته می شوید مبــادا خــون بیاید        آن یـادگاری های دیوار و درش را

پی می بـرد آن دستهای مهــربانش        بی گوشــواره بــودن نیلوفـرش  را

می گرید اما باز مخـفـی می نـماید        با آستـیـنی بـغـضهای حنجـرش را

در خانه ی او پهلوی  زهرا ورم کرد        حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را

با گــریـه های دخـتـرانه زینب آمد        بـوسد کـبـودیهای روی مادرش را

بر شانــه های آفـتـابی اش گـرفـته        مهـتاب هـجـده سـالۀ پیغـمبـرش را

دور از نگـاه آسمانها دفـن می کرد        در سر زمینهای سئوالی همسرش را

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت            هم از شكوه مقامت، هم از فضائل گفت

شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت            غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت


نه چند مـثـنـوي و قـطـعـه و غزل، بايد            كه شرح قصۀ حسن تو در رسائل گفت

عبا، نه... اينكه گداي شما شدم كافيست            حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت

تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر            و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت

زلال اشـك مـرا از تــبــار كــوثــر كـن

در آســمــان دو دستت مـرا كـبـوتر كن

به قـفـل بسـتـه كـلـيـد اجابت است اينجا            كه آستانه ی جـود و كـرامت است اينجا

به دلـنـوازي جـان در رواق او بـنـشـين            چرا كه قبر مسيحاي عـترت است اينجا

بـكـوش تا پـرِ پــروانه اش شوي،‌ زيرا            پر از تـلأ لـؤ شـمـع هـدايـت است اينجا

زلال اشك تو از چشمه ی خـلـوص دل            هميشه إذن دخــولِ زيــارت اسـت اينجا

نه ديدن حرم و قبر و صحن و گـلدسته            هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا

دوباره كـسـبِ ثـواب هــزار حـج كردم

طـواف قـبــرِ تو يا ثـامن الحـجـج كردم

ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست            پر از بلور و كبوتر پر از چراغـانيست

به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش‌            هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست

كجاست روضۀ رضوان به غير از اين مرقد            كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست

صـداي پـر زدن بال جـبـرئيل است اين            در ازدحام حرم گرمِ عـطـر افـشـانيست

حديث سـلـسـلـه از يادمان نخواهد رفت            ولايتت به خدا شرطي از مـسـلـمانيست

هــزار مـرتــبــه شــكـر خدا كه نور تو            چراغ زنـدگـي مــردمــان ايــرانـيــسـت

كتاب رأفت و مـهـرت پـر از حكايت ها            نظيرِ قصه ی آن پـيـر مـرد سـلـمانيست

ز يــادِ مــردمِ ســايــه نــشــيـن ايـوانت

نـرفــتــه خـاطــره هاي نــمــاز بارانت

ســلام! مـظـهـر يكتاي « ليس إلا هـو»            سلام ! حضرت خورشيد! ماهِ يوسف رو

مــقــام عـصـمـتـتـان « إنما يـريد الله »            قـســم بــه اشــهـــد أن لا الـــه الا هـــو

شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب»            به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو

دخــيــل گــريــه بـبـنـديـد زائـران اينجا            به حلـقه هاي ضريح مطهـر از هر سو

چـگـونـه ضامن دلـهـاي ما نخـواهد شد            رئوف شــهــر كه كرده ضـمـانـت آهـو

خوشا به حال كسي كه شـبـيه اهل نظر            به خدمت حـرمـش گـيـرد از مژه جارو

غــبــاري از اثـر رفـت و آمــدش شايد

شـبـيـه فرش حرم بر روي سرش باشد

هـمـيـشه باغ لبش غـنچه ی تبسم داشت            كه خنده با لب نـورانـيـش تـفـاهم داشت

تمام عـمــر شـريـفـش، مكـارم الأخلاق            به لحـظه لحظۀ اوقـات او تـجـسم داشت

اگر امــام رئــوف است، بسكه هـمواره            به سينه دغـدغـۀ مـشـكلات مردم داشت

بــراي رزق تــمــامِ كــبــوتــران شـهر            حياط خـانـۀ آقـا هـمـيـشـه گــنــدم داشت

هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد            سري به خاك قــدوم امـام هـشـتـم داشت

و هــر فــرشــتــه بــراي تــبــرك بالش            به خــاك راه امـامِ رضـا تــيــمـم داشت

براي ما به جز اين آستان پـناهي نيست

از آسـمـانِ حـرم تا بهـشت راهي نيست

تويي كه اين همه دارالـشـفايِ دل داري            نرفتــه از حــرمـت نـا امـيــد بـيـمـاري

دوباره نـغـمــه ی نـقّــاره خـانـه مي آيد            شفا گـرفـتــه كـسـي با تـفـضّـلت ! آري

كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز            از اين تــرنــم نــقــاره بــانـگ بـيداري

دو بال پر زدنت را قــنــوت اشكت كن            ببين بـراي پــريــدن عـجـب سـبـكـباري

دوباره پـنتجـره فولاد و إذن كرب وبلا            ميان صحـن حـرم شد چه گريه بازاري

دوبــاره روضـه گـرفـتـنـد زائران اينجا            بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري

رهاست در نـفـس اين حرم شـمـيم ياس

به ياد عـلـقـمـه و قـبـر حـضرت عباس

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چـگـونـه ضامن دلـهـاي ما نخـواهد شد            رئوف شــهــر كه كرده ضـمـانـت آهـو

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مریـض آمـده امــا شـفــا نمـی‌خـواهــد           قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

برای پیـش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست           بهشت لطف کــریمان بها نمی‌خواهد


دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است           وگرنه درد غـلامـان دوا نمی‌خـواهد

فــقــیــر آمدم و دلـشـکـسـته پـرسـیدم:           مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟

هـمـین قدر که غـباری بر آستان باشد           رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

تـو آشـنـای خـدایـی، کـدام رهـگـذری           در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

بـبـین به گـوشـه‌ی صحنت پـناه آوردم           مگـر کـبـوتـر آواره جـا نمی‌خواهد؟

به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»           دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد

خدا مرا به طواف تو مـبـتلا کرده‌ست           طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد

نگـفـتـه است، حـیـا کرده شاعـرت آقا           نگفته است، نه اینکه عبا نمی‌خواهد

: امتیاز
نقد و بررسی

 بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت             نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

با زمـزمـی به وسعت چـشــم تر آمدم            تا محـضـر زلالـتـرین کــوثــر آمدم

قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم            اما به شـوق دیــدن تــو با سـر آمدم


گـفـتند زائــر حـرمت زائــر خـداست            مُحرم تر از همیشه بر این باور آمدم

اینک مدیـنه النبی ام مشهد الرضاست            با نام تو به مـحـضـر پیـغـمـبر آمدم

از حس و حال روشن معراج پُر شدم            وقتی به خاکـبـوسی «بالاسر» آمدم

حسی کـبـوتـرانه گرفـته ست جان من

«پایین پای» تو شده هـفت آسمان من

در این حـریـم قـدسـی سر تا سر آیـنه            روشن شده به نور تو چشمم هر آینه

گرد و غبار صحن تو را می خرد به جان            همواره بوده است بر این باور آینه

پر می کشد از این همه قلب شکسته آه            سر می زند از این همه چشم تر آینه

عکس ضریح توست که در قاب چشم هاست            یا عکسی از بهشت نـشـسته بر آینه

گـم کــرده دارم، آمــده ام با نـگــاه تو            پــیــدا کـنم تـمـام خـودم را در آیـنه

لـبــریــز روشــنـی است تـمام رواقها

آئــیــنــگی ست جــان کــلام رواقــهـا

شب های گریه تا به سحر حرف می زنم            با واژه واژه خون جگر حرف می زنم

شمعم که گریه میکنم و گـریه می کنم            با قطره قطره آتش تر حرف می زنم

روح لطیف تو شـده سنگ صبـور من            گویی که با نسیم سحر حرف می زنم

گـاهی کـنـار پنـجـره های ضـریح تـو            گاهی در آسـتانۀ در حرف می زنم

شبهای بــارگــاه تو را درک کـرده ام            از «لیله الرغائب» اگر حرف می زنم

بر لب رســیــده از قـفـس سیـنه آه من

حـرف دل است روی زبــان نگـاه من

روی تو را ستاره ی اشراق خوانده اند            خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده اند

دست تورا که خالق لطف و کرامت است            روزی رسان انفس و آفاق خوانده اند

باران مـهـربــانی بی وقــفــه ی تو را            شان نزول سـورۀ انـفـاق خوانده اند

در مذهب نگاه تو غم حرف اول است            چشم تو را پیمبر عـشاق خوانده اند

هفت آسمان و رحمت «شمس الشموسی» ات

ذرات خاک و لطف «انیس النفوسی» ات

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه دعـبـلم نه فـرزدق که شاعـرت باشم            که شاعرت شده مـقـبـول خاطرت باشم

نه آهـوام، نه کـبـوتر که ضـامـنم باشی            و یــا پــرنــدۀ صحـن مـجــاورت بـاشم


نه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمی            که مـثـل آیـنـه حــیــران ظاهرت باشم

ولی زلطف مرا هم گدای خویش بخوان            که با تو صـاحب دنـیـا و آخـرت باشم

همیشه سفرۀ مهمان نوازی ات باز است            اجـازه مـیـدهـی ام گـاه زائـرت بـاشـم؟

اجـازه مـیـدهی ام گـاه از تو بـنـویـسم؟            به عـمر چند غـزل -آه- شـاعـرت باشم

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مجید لشگری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلی که جز تو در آن خانه میکند دل نیست            شبیه دل بـود و غیر تکه ای گل نیست

الا ســفـیـنـۀ نـوحـم بـگـیــر دست مـرا            در این تـلاطم دریا امـیـد ساحل نیست


گـنـاه، سد رسیدن به کـوی جانان است            کسی که یاد تو باشد ز دوست غافل نیست

دلی که خانۀ مـحـبـوب می شـود دیگر            بـرای عرض ارادت به غیر مایل نیست

اگر چه لحظۀ مرگ و رحیل جانکاه است            ولی کنار تـو مردن زیاد مشـکل نیست

در این مسیر، گدایی ز درگهت شرط است            کسی که واله خال تو نیست، عاقـل نیست

« قبول خاطر کوی رضا شدن شرط است            هر آنکه شعر سراید، شبیه دعبل نیست»

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شب بود و شور بود و سلام فـرشته ها            از عـرش تا به فـرش، قـیـام فرشته ها

بــاران شــور بـود و بـام فــرشـتـه هـا            شب بود و گرم سجـده تـمام فـرشته ها


قـلـب فـرشتـه ها پُـر عـطـر خـدا شـده

امـشب فـلـک اسـیـر نگـاه رضـا شده

موج کـرم به اوج تـلاطم رسیده است             ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عـاشـقـی به تـرنّـم رسـیده است            کعـبه کجاست قـبـله هفـتم رسیده است

گویی خـدا تـمامی خود را کشیده است

پیش از ازل که روی رضا را کشیده است

هر پنـجـه ای که شانـۀ گیـسو نمی شود            هر قـبـله ای که گـوشـۀ ابـرو نمی شود

هر جذبه ای که عکس هو الهو نمی شود            هر دلـبـری که ضـامن آهـو نمی شـود

پا می نهد به بال ملک هر که یاد اوست

تا جـبـرئـیل خـادم باب الـجـواد اوست

زلفی ست گشوده و دل شیدا نمانده است            در ازدحـام، جـای تمـاشا نمـانده است

مجنون که هیچ ، رونق لیلا نمانده است            سر را بـریـده اند، زلیـخا نمـانـده است

باغ بهـشتی کاشی گـلـدسته های اوست

عـباس دل سـپـردۀ دار الشـفای اوست

در بـرکـه ها تـمـوّج دریـایـی اش ببـین            در آسـمـان شـکـوه اهـورایی اش ببـین

در قلب طوس سفرۀ زهـرایی اش ببین            خـانـه به خـانـه سایـۀ آقـایی اش بـبـین

خـورشـید اگر نگاه به ایـوان طلا کند

بـاید غـبـار گـردد و کـارش رهـا کند

با گوشه چـشم تا که نگاهی به ما کنی            کـار هـزار مـعـجـزه و کـیـمـیـا کـنـی

مشکـل بهانه است که ما را صدا کنی            تـا کـاسـه هـای خـالـی ما را طـلا کنی

جز گـوشه های صحن تو آقا کجا روم

کی با کبوتران اهل حرم کـربلا روم؟

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

هر جذبه ای که عکس هو الهو نمی شود            هر دلـبـری که ضـامن آهـو نمی شـود

دو بند زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعه کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعیت شان نبوت حذف شد

موسی گدای خانۀ موسی مرتضی ست            عیسی دخیل جلوۀ سینای مرتضی ست

امشب شب تبسم زهرای مرتضی ست              آیینه ی شکوه سراپای مرتضی ست

گیرم بهشت مست می حوض کوثر است

فواره های صحن رضا دیدنی تر است

نقاره می زنند مسیحی شفا گرفت             نقاره می زنند خلیلی عطا گرفت

نقاره می زنند کلیمی بها گرفت         یوسف دوباره سرمه زپایین پا گرفت

با دستهای لطف تو آزاد میشویم

وقتی دخیل پنجره فولاد میشویم

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـثـل کـبـوتـری شـده‌ام جَـلـدِ خـانـه‌ات           خـو کـرده‌ام به خــاطـره آب و دانـه‌ات

هی می‌خورد هـوای عجیبی به گونه‌ام          هی می‌کـنـم دوبـاره سـحـرها بـهـانه‌ات


انگــار عـادتـم شده در شهـر گـم شـوم          پــیــدا کـنـی دوبــاره مـرا با نـشـانـه‌ات

در من هزار رشته غزل تاب می‌خورد          با مـوج زلـف‌های تو بر روی شـانه‌ات

پـر می‌شـود رواق تو از رنـجــنـامه‌ام           پُـر می‌کـنـی عــروق مـرا بـا تـرانـه‌ات

یک گله آه و آهو از این دشت می‌گذشت          یک دسـتـه دست‌هـای تــمـنـا روانـه‌ات

من کشتی شکسته‌ام، ای ناخدای عشق!          پـهـلـو گـرفـتـه‌ام به خــدا در کـرانـه‌ات

در لحـظـه‌هـای پر تـپـش اولـیـن سلام          بـا آن نـگــاه مـشــرقــی شــاعــرانـه‌ات

رد می‌شوی مقابل شاعر که بسته است          دل در ردای مـخــمـلـی روی شــانـه‌ات

: امتیاز
نقد و بررسی

 بر دشتهای خشک من انگار می‌چکد              انگور- واژه‌های دلِ دانه دانه‌ات

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

گلدسته های مرقدتان پایه های عرش            فانوس های سـاحل بی انتهای عـرش

زوار خــاکــی حـرمت کبـریایــی اند            سـرگرم کار و کسب شریف گدایی اند


لاهــوتــیــان مـقـلـد احــکــام عشقـتان            می خــوارگــان دائمی جام عـشـقتان

ای قــبــلـۀ نــیـاز سـمــاواتـیـان رضا            پــیــر مُــغــان دیــر خـراباتیان رضا

صدها سـتـاره، مست شراب نگاهـتان            بال فـرشـتـه های سما فـرش راهـتان

امشب دخیل پـنـجـره فــولاد می شوم            در بیستون عشق تو فـرهـاد می شوم

ای نــور لایــزال، بـگــو با دلم سخن            شد بقعـۀ مـطـهــرتان کــوه طـور من

شیرین دهن،حدیث تو طعم عسل دهد            زیبا سخن، کـلام تو عـطـر غزل دهد

آقا نـگـاهـتـان به گـلـم روح داده است            تاثیر چشم های شما فوق العاده است

از زیـر قـبـۀ تو به مـعــراج می روم            دیــوانــه وار در پی حــلاج می روم

قـرآن مـقـام شامخ تان را ستوده است            گـنـجـیـنۀ حقایق خود را گشوده است

با گوشه چشم فـاطمی خود چها کنی!            سـنـگ سـیــاه قـلـب مرا کـهـربا کنی

من از پل صراط جزا پـرت می شوم            دستـم اگر به روز قــیــامت رها کنی

آقا چه می شود که مرا در صف حساب            از لا به لای آن هــمــه آدم سـوا کنی

آقا چه می شود که شوم مَحـرم و شما            من را برای دیــدن زهــرا صدا کـنی

آقا سـعـادت دو جـهـان قـسـمـتـم شود            یک بار اگر برای غلامت دعا کنی...

: امتیاز
نقد و بررسی

 ابیات زیر به دلیل ایرادات محتوایی و مغایرت با مضامین جامعه کبیره و همچنین تشبیه های اغراق آمیز و به دور از واقعیت و عقل حذف گردید

بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل          آیینه کاری حرمت کار جبرئیل

 هرلحظه فطرس آمده پابوسی شما             طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا

 پیغمبران ز محضرتان فیض می برند           بهر کبوتران حرم دانه می خرند

 روح الامین به لطف شما دل سپرده است           او با کبوتران حرم دانه خورده است

من کافر نگاه اهورایی توأم             مجذوب طرز خنده ی زهرایی توأم

 در بین پیروان تو ملحد ترین منم           زندیقی رسیده به مرز یقین منم

 تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم          زاهد ترین خلیفه ملک خدا شدم

 از زیر قبه ی تو به معراج می روم           دیوانه وار در پی حلاج می روم

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

این چه حسی است که امشب به دلم پاداده            به من کــور چـنـیـن میـل تماشا داده

خانه حضرت مـوسی شده وادی بهشت            گـوئـیـا باز خـدا حضرت عیسی داده


مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد            یا خــدا فــاطــمــه را مولد زیبا داده

چـه کـسـی آمـده که بـاز عـطـش آورده            نـکـنـد بـاز خـدا حـضـرت سـقـا داده

نـبـی آمد,علی آمد، حـسـن آمد,نه حسین            همه را دست خـدا بر رخ او جاداده

خوش بحال دل ماچون حرمش ایران است            پـرچـم نـوکـریش فـاطـمـه بر ماداده

حرمت وادی طوراست که حاجت دارم            خـادم پـیـرحـرم حـاجـت من را داده

روز اول به تو و گـنـبـد و گـلـدسـته تو            حـضـرت ذات احـد نـمـره بــالا داده

صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه            نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده

: امتیاز
نقد و بررسی

در بیت زیر به درستی منظور شاعر مشخص نیست و معنای درستی ندارد

چه کسی آمده که باز عطش آورده                 نکند باز خدا حضرت سقاداده

 اگر در بیت زیر منظور حاجت معنویی باشد که اغراق است و این امر مختص ائمه است آن هم به اذن الهی

حرمت وادی طوراست که حاجت دارم          خادم پیرحرم حاجت من را داده

بیت زیر نیز دارای ایراد محتوایی در مصرع دوم هست

صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه         نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آنـانـکـه عـاشـقـنـد بـه دنـبـال دلــبـرنـد           هر جا که می رونـد تعـلق نـمـی بـرنـد

از آنـچـه کـه وبـال بـبـیـنـنـد خـالـی انـد           عـشـاق روزگار، سبـکـبـال می پـرنـد


پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست           گـاهـی مـلائک اند و گـاهی کـبـوتـرند

دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند           دلــداده ی قــدیـــمــی آل پــیـمـبــرنــد

آنان که عـاشـق عـلـی و فـاطـمـه شدند           مـدیـون خانواده موسی بن جـعـفـرند!

ما عاشـقــیــم عـاشـق زهـرا و حـیدریم

ما شیـعـیان کشور موسی بن جـعـفـریم

آدم بـدون مـهــر تـو انـسـان نـمی شـود           سلمان بدون عـشـق مسلـمان نمی شود

آن گردنی که تـیـغ تو را بوسه می زند           سوگـند می خـوریم، پـشـیمان نمی شود

وقـتی کـبـوتـران حـریـمت، گرسـنـه اند           گـنـدم برای سـفـره ما، نـان نمی شـود

بایـد هزار قـرن، حـکـومـت کـنی مـرا           بی تو دل رمـیـده، که درمـان نمی شود

تـو هــشـتــمـین پــیـمـبـر قـرآنـی مـنـی

حــق خــدا و حــق مــســلــمـانی مـنـی

تو آسمان عـشـقـی و خـورشید گـنـبـدی           خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی

تو کــربــلایی و نــجــفی و مـدیــنـه ای           یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

هر چشمه ازعلوم، به قلب تو جاری است           با این حـســاب، عــالــم آل مـحـمـدی

تـو آمــدی و آمــدنت رفـتـنـی نــداشـت           مانـنـد آفـتـاب تــو در رفـت و آمــدی

ای آبروی جن و ملک خـاکــبـوسی ات

عـالم فـدای جـلـوه شـمس الشموسی ات

زائـر شـدم نـسـیـم، صدای مـرا گـرفت           از دسـتـم الـتـمـاس دعـای مرا گرفت

یک شب کـنـار پـنـجـره فـولاد، مـادرم           آن قـدر گریه کرد، شـفـای مرا گرفت

یک پــارچه گره زد و تا سال های سال           « سهـمـیه امـام رضـا » ی مرا گرفت

صحن تو، آسـمان تو، گـنـبد طـلای تو           حتی برات کـرب و بـلای مرا گرفت

ایــمــان نداشـتـم که ضمانت کـنـی مرا           تا ایـنکه آهـو آمـد و جـای مرا گرفت

ای دسـتـگــیـر صبح قیامت سرم فدات

هم خــانــواده هم پــدر و مــادرم فدات

ای مـهــربـانــتــرین کــرم سـفـرۀ گــدا           یا ایـهـا الــرئــوفی و یا ایـهـا الـرضا

امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز           این قـوم اشــتــبــاه نـگـیـرنـد بـا خــدا

ای لـطف بی نـهـایـت شـبـهـای زائران           یکـبـار ما، سـه بار شـما، پیـش ما بیا

با گریه های تـوست اگر گـریه می کنیم           ای روضه خـوان گـریـۀ ابن شـبیب ها

یابن شـبـیب گـریه فـقـط بر غـم حـسین           یابن شـبـیب گریه فـقـط بـهـر کـربـلا

یـا بن شـبـیب جـد مـرا ســر بـریـده انـد

پـیـش نـگــاه عــمـه مـا سـر بـریـده اند

: امتیاز
نقد و بررسی

 ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی که بیشتر مدح شبیه به ذم است؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا            سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود

 صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو          حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

 بیت زیر بیشتر مدح شبیه به ذم است و نوعی منت گذاری است ضمن اینکه امام برای هدایت آمده است نه سروری!!! لذا بیت زیرحذف شد

تو خوب جایی آمده ای سروری کنی            هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود

با توجه به عبارت وخزان العلم در زیارت جامعه، ائمه از تمامی علوم الهی بهرمند هستند نه فقط نه علم لذا تغییر داده شد

نُه چشمه از علوم، به قلب تو جاری است            با این حساب ، عالم آل محمدی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ایــمــان نداشـتـم که ضمانت کـنـی مرا           تا ایـنکه آهـو آمـد و جـای مرا گرفت

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بـايـد به قـد عـرش خــدا قــابـلـم کـنـنـد            شـايـد به خـاک پــای شـما نـازلـم کنـند

دل می کنم از آنکه دل ازتو بريده است            دل می دهـم به دست تو تا بی دلـم کـنـند


امشب کـميت شـعـرم اگر لـنگ می زند            فـردا به لطف چــشم شـمـا دعـبـلم کنند

ايــمـان راسـتـيـن هــزاران رســول را            آميخـته اگر که در آب و گـلـم کـنـنـد...

شايد خدا بخواهد و با گـوشه چـشـم تان            بـر رتــبــۀ غــلامـی تـان نـائـلــم کـنـنـد

وقـتـی سـرشت آب و گـلم را ازل خـدا

بر آن نـوشت رعـيـت سـلـطـان ارتضا

در هشتمين دمی که خدا بر زمين دميد            بوی بـهـشـت هــفــتـم او ناگهـان وزیـد

از شش جهت نسيم خبر داد و بعد ازآن            از پــنــجــره صــدای اذان خـدا رسـيـد

چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند            يعنی زمين به يـمن وجودش نفس کشيد

از صلب سومين گـل سرخ خدا حـسين            ايــران گــرفــتـه بـوی دو آلالـۀ سـپـيـد

از هشت بـيـخـود اين همه پـايين نيامدم            يک حرف بيشتر چه کسی از خدا شنيد

تـوحـيد، حـرف مـحـوری دين انبياست

شرط رضا به حکم أنا من شروطهاست

از بـرکـتـت نــبــود اگر، نـان نداشـتـيم            بـاران نــبـود غـيـر بــيـابـان نـداشـتـيـم

سوگـند بر تو ای سر و سـامـان زندگی            بی تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم

اين حوزه ها نفس به هـوای تو می کشند            لـطـفـت اگر نـبـود، مـسـلـمان نداشـتـيم

اي آرزوی هــر ســفــر دل از ابـــتــدا            ما قـبـله ای به غـير خـراسـان نداشـتـيـم

ما رعيت ری ايم که سلطان به جز رضا            اربـاب جـز حـسـين در ايـران نداشتـيم

خون حسين دررگ ودرريشۀ من است

عـلـم رضـا  مـعّـلـم انـديـشـۀ من اسـت

بالا بلند گـفته که طوبی تر از تو نيست            يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست

گــفــتــنــد پــارۀ تـن پـيـغــمـبـر مـنــی            انگار بعد فـاطـمـه زهراتر از تو نيست

بـرگ درخـت کـاشــتـۀ دسـتـهــای تــو            باشد گـواه ما، که مسيحاتر از تو نيست

اين قطره ها به سمت شما رود می شوند            آخر در اين ديـار که درياتر از تو نيست

مــا تـشـنــه ايم، تـشـنـه دست نـوازشت            آبی در اين سراچه گواراتر از تو نيست

اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند

يــادآوران نــام تو در دشـت می شـونـد

آرامــشـی اگـرچـه سـراسـر تـلاطـمـی            دريـــای بــيــکــرانــۀ امـيــد مــردمــی

بــنـــد آورد زبــان مــرا بـــارگــاه تــو            ای آنـکـه رســتــخــيـر عـظـيـم تکـلمی

هـر بـار نـام مـــادرتــان را مــی آورم            گـل می کـنـد کــنــاره اشـکـت تـبـسـمی

شـاعر کنار حُـسن لـب تو سروده است            روئــیــده لاله در دل اين سـبـز گـندمی

من چون غـبار گرم طـوافـم به دور تو            تو قـبـلـه گاه هـفـتـم و خورشيد هشتمی

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی

آهوی چـشـم های مرا نـيـست ضـامنی

چـشـم امـيـد بر در لطف تو بـسته است            هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است

بــاراني است حـال و هـواي دو ديده ام            اينجا هـميشه کاسۀ چـشمم شکسته است

از باب جـبـرئـيـل به پــا بـوست آمــدن            از آسمان رسيده و رسمی خجسته است

آن پـيـرمـرد تـشنه در آن گـوشـۀ حـرم            از راه دور آمـده و سـخـت خـسته است

با صد امـيـد حـاجت اين بار خـويش را            با پارچه به پـنـجـره فــولاد بـسته است

وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده است

يعنی که زائـر حـرم کــربـلا شده است

بـا يــاد خــاطـرات سـفــر با عـشـيره ام            بر عکـس يـادگاری با صحـن، خـيره ام

از بـس دلـم شـکـسـتـه بـرای زيــارتت            با اشک شـوق گرم وضـوی جـبـيـره ام

ياد غــروب هـای زيــارت هـنــوز هـم            گـاهی پی دو جـرعـۀ جـامـع کـبـيـره ام

يـا " قــادة الـهــداه و يـا ســادة الــولاه"            مستـبصرٌ بـشـأنـکـم، اين است سـيره ام

فـرمـوده ايد ؛ فـعـلـکـم الخـيـر يا رضا            ای هـشـتـمـين کلامـکـم النـور، تـيـره ام

از بس گـنـاه دور و برم را گرفته است            چون تک درخت خشک ميان جزيره ام

ما هـم شـنـيـده ايـم کـه فـرمـوده ای شـما            هـسـتــم در انـتـظـار ظـهـور نـبـيــره ام

 دعـبل کجـاست تا بنويسد در اين فراز

عجل عـلی ظـهـورک يا فارس الحجاز

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی            آهوی چـشـم های مرا نـيـست ضـامنی